پست‌ها

نمایش پست‌ها از دسامبر, ۲۰۲۰

برای لوسی

       لوسی      چند وقتی بود می خواستم برای تو چیز پر و پیمانی بنویسم. توی سرم کلمه ها را تکرار می کردم. همه چیز را می چیدم جای خودش. زور میزدم کلمات در مناسب‌ترین جایگاه قرار بگیرند. چیزی ننوشته بودم تا تصویر کلی به بهترین نحو ساخته شود.  نمی‌خواستم واژه‌ها تلف شوند. نمی‌خواستم بدون ایده درست سراغ نوشتن از تو بیایم. از تو و برای تو. از تو برای تو. حالا اما درون سینه‌ام بوته ای آتش زده‌اند. بادکنک‌های مملو از رنگ به دیوار کوبیده شده، کلمات آن یادداشت، نامه، تو-نگاری هنوز محقق نشده است در ذهن من. همه جا رنگ پاشیده. حرف‌ها روی دیوار ماسیده‌اند. انگار وسط قالب یخ آتش برافروخته باشند.      می‌دانستم سرانجامی نخواهد داشت. می‌دانستم دوری و فاصله جدایی می‌آورد. می‌دانستم مسیر خودت را خواهی رفت. چنان که من مسیر خودم را خواهم رفت. می‌دانستم چنین اتفاقی خواهد افتاد و هیچ نمی‌دانستم رخ دادنش آن قدر برای من سخت و سنگین بیاید. آخر توانستی عشق بورزی؟ آخر فهمیدی عشق دروغ نیست؟ چه قدر برای تو خوش‌حالم که حالا واقعیت زندگی‌ات مثل یک خواب یا فیلمی می‌ماند که وقوعش را نمی‌توانی باور داشته باشی. هیچ