پست‌ها

نمایش پست‌ها از ژانویه, ۲۰۲۱

برای جوزف - ۴ بهمن ۹۹

     جوزف      امروز شنبه چند روزی می‌شود که حال خوشی ندارم. روزهایی که از کلاس رقص باز می‌گردم، زلال و شفاف‌تر از باقی مواقع‌ام. انگار منافذ تن باز شده، کثافت‌ها بیرون ریخته باشند. انگار با اسکاچ به جان لکه‌های وجود افتاده باشی. انگار جرم گیر بریزی روی دیوارهای مستراح یا هر چیز دیگری که به تو بفهماند انگار داری آلودگی را می‌زدایی. با خودم و با آن‌چه در من جریان دارد با وضوح بیش‌تر مواجه می‌شوم و هر بار پا از پله‌های ایستگاه مترو که پایین می‌گذارم و وارد خیابان می‌شوم، غمی وجودم را فرا می‌گیرد. احساس می‌کنم پرنده‌ای دیوانه‌وار خودش را به دیواره‌های قلبم می‌کوبد. اشک را دوردست چشمانم می‌بینم اما نمی‌دانم چرا ایستاده، جلو نمی‌آید.      جوجو، می‌ترسم. خشم و عصبانیتی در وجودم احساس می‌کنم که نه درست می‌دانم از کجا آمده و نه راهی برای بروز و تخلیه‌اش می‌یابم. هراسم از آن است که انباشته شود و از پا بیاندازتم. هول برم داشته نکند لشکر غم با سگ‌های سیاه و کلاغ‌های خیس دوباره به سویم حمله‌ور شوند و باز چنان روی زمینم بکوبند که یارای دوباره ایستادن را نداشته باشم. برای من از این نگو که تا به حال

برای الیزابت - ۴ بهمن ۹۹

       الیزابت عزیزم      هر زمانی از روز که این نامه را می‌خوانی، به خیر باشد – اگر در این جهان خیر حقیقتی واقع و امکانی عملی باشد و راستش را بخواهی باید بنویسم گاهی اوضاع چنان به هم ریخته است که از پایه به مفهوم خیر شک می‌کنم و گمان می‌برم خیر انتزاعی بشری است تا روانش از هم نپاشد و دوام بیاورد. این گمان البته نمی‌پاید و زود یا دیر بالاخره شروع به لنگیدن می‌کند. نمی‌توان ادعا کرد که هیچ خیریتی در کار جهان نیست و هیچ خیری را نمی‌توان یافت. این را با تو فهمیده‌ام. با تویی که حالا این نامه را برایت می‌نویسم.      الیزابت عزیزم، باید اعتراف کنم که عشق تو در تمام ذرات وجود من ریشه دوانده. ریشه‌ای چنان ستبر و عمیق که هیچ چیز را یارای خشکاندن آن نیست. من هنوز و بعد از گذشت تمام این سال‌ها و احتمال قریب به یقین ناممکن بودن شکل گرفتن رابطه‌ای با فرم شراکت و زوجیت میان ما سرد و از پا افتاده نشده‌ام، تو را دوست دارم و روی چشم می‌گذارم و گذشتن فکرت از سرم مایه تسلی و خوش‌حالیم است. مهربان دورم، در وجود تو گوهری نهفته که خود از آن بی‌خبری و این عجیب‌ترین نکته درباره تو است. همیشه برایم سوال ب