برای الیزابت - بامداد ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۰
الیزابت عزیزم، دوستِ دوستداشتنیتر از جانام
به خواب رفتهای. قبل از خواب پر بودی. اشک بارها پشت چشمانت دوید. حالا که نگاهت میکنم، لبخند میزنی؛ در خواب. چنان شیرین به خواب رفتهای و چنان آرام میخندی که تازه کمی بعد از نگاه کردنت مچ خودم را میگیرم و میفهمم از حضور چنین تو در برابر چشمانم، نیشام تا بناگوش باز شده. به اندکی آرامش اگر دست یافته باشی و کمی خوشحالی، ولو آن قدر که در خواب سراغت بگیرد و تنها در رویا توانی برای ایستادن در بیداری وجودت را اشارهای کند، قلب من سرشار از تمانینه خواهد شد.
ااینگونه دیدنات آرامش نصیب من کرد. از لبخندت در خواب خوشحالم و برایت تا همیشه رویای شیرین آرزو دارم.
خوشحال باش.
نظرات
ارسال یک نظر